تسلیت شهادت حضرت رسول (ص) و شهادت امام حسن (ع) و امام رضا(ع)

سکوت مدینه، بوی رفتن می‏دهد. انگار همه دارند می‏روند! پیش از تو انگار در این شهر زندگی نبود، انگار محبت و مهربانی و همدلی نبود! تو آمدی و نزدیک خانه مستمندی خانه گزیدی؛ مسجدی ساختی برای پرستش و برای همدلی مسلمین. تو وقت رفتن هم دست از رسالت برنمی‏داری. دست به درگاه کبریا گشاده‏ای و با اشکی که پهنای صورتت را پوشانده، شفاعت روسیاهی ما را می‏کنی ... 

چشم مبند! بگذار چشمت نگران امت بماند! 

تا همیشه نوای توحید تو بلند است.

در انتظار رهایی، دل به موج‏های زمان سپرده‏ای و جان به دست‏های خدا.

چشم‏هایت در ساحل ملکوت، فرود آمده‏اند و دریای خروشان دنیای ما، همچنان در تکاپو است.

یوسف گمگشته قرن‏های تاریکی! جهانی گرداگرد نفس‏های تو حلقه زده‏اند؛ تو هیچ‏گاه از ابلاغ نامه‏های رسالت خویش، زبان نبسته‏ای. چشم‏های تب‏دارت، هنوز نگران آینده امت‏اند و نگران حق‏الناس.

چه بسیارند نام‏های بزرگ که به بدنامی رفته‏اند! درس تو این بود که زندگی زیبا داشته باشید تا مرگ زیبا داشته باشید. گردونه‏های تمدن را که در دست‏های جهالت بود، به دست‏های اخلاق سپرده‏ای، و ما اگر هدایت یافته‏ایم، به مدد انفاس قدسی توست.

سر بر بالین نهادن‏ات، حضرت رس نیست، فراموشی نیست، تازه دارد ندای «لا اله الا اللّه‏» شنیده می‏شود و فردا پشت بام‏های زمین را روشن خواهد ساخت.

خداحافظ دردهای ناگفتنی

خداحافظ ای شهر، ای دیوارهای تا همیشه پیوسته، ای درهای به روی آسمان بسته، ای کبود سیلی خورده!

تمام زوایای پیچیده در آهنگ مرموز چشم‏های گستاخ شهر خداحاف1 ای سکوتِ شب‏های سجاده و نماز!

خداحافظ ای خاک، ای صدای منتشر در هوای مه‏آلود شهر!

خداحافظ هوای نا اهلِ این حوالی!

خداحافظ مکّه، مدینه، شعب!

خداحافظ خنجرهای کشیده دشمنی، دست‏های مشت شده چشم‏های نا مهربان!

خداحافظ ... !


خداحافظ ای شهر، ای دیوارهای تا همیشه پیوسته، ای درهای به روی آسمان بسته، ای کبود سیلی خورده!

تمام زوایای پیچیده در آهنگ مرموز چشم‏های گستاخ شهر خداحاف1 ای سکوتِ شب‏های سجاده و نماز!

خداحافظ ای خاک، ای صدای منتشر در هوای مه‏آلود شهر!

خداحافظ هوای نا اهلِ این حوالی!

خداحافظ مکّه، مدینه، شعب!

خداحافظ خنجرهای کشیده دشمنی، دست‏های مشت شده چشم‏های نا مهربان!

خداحافظ ... !

 

سردار مظلوم عشق

مثل ستاره اى سرگردان، گرد مزارت مى گردم. زمین امشب از انبوه تیرها، خون آلود است. تو کدامین عهد را روز ازل بسته اى که حتى مزارت، حتى کفنت، آماج ستم ستمگران است؟


بغض گلویم را در بغض غیرت عباس گم کرده ام و اشک خون آلودم را سپر اشک باران زینب علیهاالسلام نموده ام. چگونه از خواهرت بخواهم گریه نکند، وقتى دشمن حتى کفنت را بى زخم نمى خواهد؟!

مگر چه کرده اى با ظلم که ظالمان با کشتنت هم آرام نمى گیرند؟

چه کرده اى با جور که جائران، جسم بى جانت را، حتى مزارت را نیز برنمى تابند.

اى مبارز بى هیاهوى آل محمد!

در سوگ تو اشک، ارثیه زمین باد!

سکوت، سایه بر ذوالفقار کلامت نینداخت و صلح، شمشیر فکرت را به نیام نکشاند.

نامت اى برادر زینب، بر جریده تاریخ، سرور آزاد مردان ماند. جانم فداى سال هاى غربت تو که از طعنه دوستان و شماتت دشمنان، رویت به زردى گرایید.

ترس از ابهت اندیشه ات، با دشمنان چنان کرد که حتى خانه ات را محل توطئه کردند.

سردار مظلوم عشق!

 

یا ضامن آهو …

امروز که سر بر حرمت می آیم / انگار تمام عشق کامل شده است

ای ضامن آهو! به غریبی سوگند / دل کندن ازاین ضریح مشکل شده است . . .

تو بـر زخـم دلـم باریده اى باران رحمت را / تو را مـن مـیشناسم، مـنبع پاک کـرامت را

ازآن روزى کـه حلقه بر ضریحت بست دستانم / دلم شـیدا شد و دادم زکـف دامـان طاقت را . . .

هر چند حال و روز زمین و زمان بد است / یک تکه از بهشت در آغوش مشهد است

حتی اگر به آخر خط هم رسیده ای / آنجا برای عشق شروعی مجدد است . . .

می دید شرر ریخته در هستی انگور / هم سفره ی میزبان شده پستی انگور

نوشید از آن خوشه ی سم بار که امروز / ما را نفریبند به سر مستی انگور

عزیزا خدایت اگر داد تمکین / برو طوس پابوس شاه سلاطین

بگو با تضرّع به آهنگ شیرین:سلام على آل طه و یاسین / سلام على آل خیر النبیّین