اسلام و غرب (اندر حکایت قران سوزی)

اين روزها احساس جريحه‌دار شدة مسلمانان به دليل هتك حرمت كشيش افراطي آمريكايي، تري جونز و هوادارنش به قرآن مجيد، موج بزرگ اعتراضي را در ميان مسلمانان سراسر جهان برپا كرده است. به همين مناسبت اخبار و تحليل‌هاي خبري بسياري از طريق رسانه‌ها منتشر شده است. دريچه‌هاي گشوده شده توسط روزنامه‌نگاران و تحليلگران مباحث سياسي، اجتماعي و مذهبي، هر يك منظري از حادثه را فراروي خوانندگان گشوده است.

در اين نكته ترديدي نيست كه «تري جونز» نه يك شخص بلكه نمايندة جرياني است كه با تكيه بر قدرت و نفوذ مردان سياسي و امنيّتي غرب مجال طرح موضوع و عمليّاتي كردن آن را يافته است. به رغم آنكه، طرّاحان و عاملان از عكس العمل جهان اسلام و هزينه‌هاي تحميلي بر غرب از اين طريق با خبر بودند، ليكن؛ اين عمل شنيع همة قوّه و توان خود را از انگيزه‌اي اخذ مي‌كند كه از نظر غرب از درجه‌اي و رتبه‌اي از ضرورت برخوردار است كه پيشاپيش تحمّل خسارات ناشي از عكس‌العمل مسلمانان سراسر جهان را ممكن و ناگزير مي‌سازد.

قبل از آنكه ديدگاه خود را دربارة اين حادثه و عوامل محرّك آن بيان كنم به حادثه‌اي مشابه اشاره مي‌كنم كه صدها سال قبل از اين و در اوّلين فصل از حملة مغول به جهان اسلام رخ نمود. در آن سال هم بيگانگان از روي غرور و تبختر، قرآن‌ها را بر سنگفرش‌ها ريختند، هتك حرمت كردند و جنايت‌ها نمودند تا آنكه گذر ايّام نه تنها حقّانيت اين مصحف آسماني را ثابت كرد، بلكه هتّاكان را هم در خدمت قرآن و اسلام در آورد. ناقل اين ماجرا، مرحوم «عطا ملك جويني»، مورّخ و نويسندة «تاريخ جهانگشا» است.

تاريخ جهانگشا، در روايت سال‌هاي هول و هراس حملة مغول به سرزمين‌هاي اسلامي كه به گواهي برخي مورّخان حاصل حيله و همراهي اربابان كليسا براي حملة دو سوية شرقي و غربي مغول و صليبيّون بود، روايتي شنيدني از ورود چنگيز به «بخارا» و «تصرّف» مسجد آن شهر دارد. جويني در تاريخش مي‌نويسد:

«چنگيز به مسجد راند و پيش مغصوره [محلّ ايستادن امام در مسجد] بايستاد و پسر او تولي پياده شده و بر بالاي منبر برآمد. چنگيز پرسيد كه سراي سلطان است؟ گفتند: خانة يزدان است. او نيز از اسب فرود آمد و بر دو سه پاية منبر برآمد و فرمود كه: صحرا از علف خالي است. اسبان را شكم پر كنند. انبارها كه در شهر بود گشاده كردند و غلّه مي‌كشيدند و صناديق مصاحف [صندوق‌هاي قرآن‌ها] را به ميان صحن مسجد مي‌آوردند و مصاحف را در دست و پاي مي‌انداخت و صندوق‌ها را آخور اسبان مي‌ساخت و كاسان نبيد [جام‌هاي شراب] پياپي كرده و مغنيان [آوازخوانان] شهري را حاضر آورده تا سماع و رقص مي‌كردند و مغولان، بر اصول غناي خويش، آوازها بر كشيده.