گذری بر موضوع قربانی انسان در آئینهای رازآلود
گذری بر موضوع قربانی انسان در آئینهای رازآلود
An Overview of Human Sacrifice in the Occult
این مقاله گذری است بر مسئلهای به نام قربانی انسان. مسئلهای که صحبت هر روز نیست. مسئلهای که بسیاری نه قادر به تصور آنند، نه قادر به درک آن و نه قادر به قبول وجود و ابعاد آن. اما متاسفانه این یک واقعیت است. واقعیتی تاریخی که تا به امروز ادامه دارد. واقعیتی که به نظر میرسد نه تنها از شدت آن کاسته نشده، بلکه سیر صعودی عظیمی به خود گرفته و در دنیای مدرن در مقیاسهایی بسیار بزرگتر انجام میشود. به صورتها و شیوههایی که به چشم ناآشنا فقط عجیب، بیپاسخ و فراتر از تحلیلهای "متفکران" ( آنها که به لطف جهانبینی سکولار و کمّی خود، همه چیز را به عواملی همانند پول و قدرت ربط میدهند)، است اما به به چشم آن مومن به دین خود، غیب[1] و فرق رازآلود، کاملا حساب شده و آئینی به نظر میرسند. در عین حال، امروزه از مقدار گزارش و بحث درباره این سرطان کاسته شده، و این عمیقا به دلیل سیطره هر چه بیشتر عوامل پشت این اعمال شیطانی بر وسایل ارتباطی است. آسانترین راه کنترل ذهن کنترل ورودیها است. اگر کسی موفق به کنترل عمده ورودیهای اطلاعاتی یک شخص شود، عمده خروجیهای اطلاعاتی وی، یعنی ذهن، تفکر و مرزهای تحلیل وی را در دست گرفته. ( و این چه راهبرد عالیای است برای مردمی که فرای ذهن و عقل خود ورودیای ندارند). این امروزه به سادگی توسط نظامهای آموزش و پرورش اجباری و سپس رسانههای جمعی صورت میگیرد. بسیاری پس از طی دوران تحصیل، چه دیپلم چه دکترا، یا مطالعه و تحقیق را عمدتا کنار گذشته یا چنان درگیر زندگی میشوند که فرصت تفکر عمیق و فرای مرزهای نگهبانی شده توسط "نگهبانان فکر" درباره موضوعاتی همانند تاریخ و فلسفه را ندارند، چه برسد به مطالب "غیر معمول"، همانند مسائل مخفی و مرموز[2]. آنها هم که سنگینی افتخارات مدارک و تحصیلات و القاب رسمی و غیر رسمی خود را بار کرده و میکشند، چه بسیاریشان که در اصل دنبال اسم و تصویر و شهرتاند و نه علم و حقیقت. که کسی که حقیقت را میخواهد راضی نمیشود، کنجکاوی ذاتی کودکانهاش را نمیکشد، در مرحلهای از شهرت ظاهری خیمه نمیزند و دلش را با تعدد اسم و رسم و نظراتش در صفحات چاپی و مجازی و فیگورهای عکسهایش خوش نمیکند. دریغ که بسیاری از متفکران و استادان و صاحبنظران اینگونهاند. یک سیرک بزرگ که همه قربان صدقه هم میروند و برای هم کف میزنند و اجلاس و گردهمایی برپا میکنند. تکان خوردن از نظریات کاری سخت است، بسیار سخت، برای کسی که حوصله و جرات گفتن اشتباه کردم، من اشتباه کردم، را ندارد. چه بسیاری که عمری را پای فلان نظریه و کتاب گذاشتهاند. و این شکاف، امروزه اوج گرفته در تمام عرصههای علم. بین متخصصان خشکی که حاضر به عقبنشینی از نظریات منقضی خود نیستند، و آنها که با سوالهایی مهم و بیپاسخ جلو آمده و اگر جوابهایی قانعکنندهتر ارائه نمیکنند، حداقل همانند آن مردان و ریشسفیدان خود را در دیواری نامرئی از جهل مرکب حبس نکردهاند. مخاطبین مردمیاند که بیداری معنویای درشان در حال صورت گرفتن است و پس از یکی دو سده تسلط جهانبینی مادی و کمّی، در حال نگاهی جدید به دنیای پیرامون خودند، با احترامی بیشتر نسبت به باستانیان و سنتها و نظرات و نگاههای آنها به دنیا و ماوراء. این شکاف در غرب، اوجاش آشکار است. در رسانهها و محققان و بحثهای مستقل از کانالهای رسمی، که سرزندگی و کنجکاوی و فعالیتشان تحسینبرانگیز است. این شاید در هیچ امر بیش از تاریخ باستان و مخصوصا مصرشناسی آشکار نباشد. همینقدر اشاره اینجا بس است که این مبحث جایی دیگر میطلبد.
حقیقت این است که فرقههای رازآلود و مناسک پر رمز و رازشان هنوز وجود دارند، به قدرتمندی گذشته باستانیشان. در دنیایی که عوام و آنها که آقایان آنها را بنا به تفکر کمّی خود "توده" مینامند- همان تفکری که رنه گنون به زیبایی آن را نمود کامل زندگی در عصر کمیّت نامیده- زندگی در سراشیبیای به نام تمدن مدرن که همگان با شیفتگی و با سرعت به سوی پایینترین نقطه که آن همان حکومت ضد و وارونهی همه چیز، دجال ضد مسیح است[3]، "توسعه" یافته و به پیش میروند، در دنیایی که تودهها تشویق میشوند به مادیبینی همه چیز، بریدن از یکدیگر، ذوب شدن در فردگرایی، خودبینی و سود شخصی، بریدن از دین و خداوند خیرالحافظین، مسخره کردن باستانیان و "خرافات" شان و بیمعنی دیدن هر چه آقایان برچسب خرافات و افسانه و اسطوره به آن بزنند، در همین عصر، رهبران دنیا، قدرتمندترین و ثروتمندترین اشخاص دنیای به اصطلاح مدرن ما، تا خرخره در مناسک عجیب و غریب رازآلود و آنچه "خرافات" مینامند غوطهورند. چه توضیحی دارید برای مراسمهای سحر و جادویی که آقای جک پارسونز[4] مخترع سوخت جامد موشک و یکی از مهمترین پایهگذاران ناسا، هر شب در خانهاش به همراهی دانشمندان پروژه منهتن[5] برپا میکرد؟

اهداف وبلاگ: