بنی‌امیه و یهود

بنی‌امیه و یهود

از اتفاقاتی که در دوره‌ی عمر بن خطاب و در پی تصرف قدس افتاد، نصب معاویه در شام بود. معاویه از خاندان بنی‌امیه و فرزند ابوسفیان دشمن لجوج پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله است که در جریان فتح مکه به ظاهر ایمان آورد و از این طریق وارد اسلام شد. سابقه دشمنی دو خاندان بنی‌امیه و بنی‌هاشم در آن روز موضوع مشهوری بود که همچنان نیز در تاریخ باقی مانده است.   

   بنی‌امیه و یهود

امیه فرزند عبدشمس و وی نیز فرزند عبدمناف بود. هاشم نیز فرزند دیگر عبدمناف و عموی امیه بود. در این که سبب این دشمنی دیرینه و دیرپا چه بوده است، در تاریخ داستانی نقل شده که به نظر می‌رسد بیشتر برای پوشش یک واقعیت بزرگ‌تر بوده باشد. بر اساس این داستان هاشم و عبد شمس دوقلوهایی بودند که از ناحیه انگشت دست به هم چسبیده بودند. با جدا نمودن آن دو با شمشیر، کاهنان این‌گونه پیش‌بینی کردند که میان این دو برادر خونریزی برقرار خواهد بود. (1) البته گذر زمان نشان داد که نه میان این دو برادر، که میان یکی و فرزند دیگری این اختلاف رخ داد. امام صادق علیه‌السلام در روایتی سبب این دشمنی را این‌گونه بیان می‌فرمایند:
اِنَّا وَ آلُ اَبِی سُفْیانَ اهْلُ بَیتَینِ تَعَادَینَا فِی اللهِ قُلْنا صَدَقَ اللهُ وَ قالُوا کَذَبَ اللهُ قاتَلَ ابُوسُفْیانَ رَسُولَ اللهِ صلی‌الله‌علیه‌وآله وَ قاتَلَ مُعَاوِیهُ عَلِی بنَ اَبِی‌طَالِبٍ علیه‌السلام وَ قَاتَلَ یزِیدُ بْنُ مُعَاوِیهَ الْحُسَینَ بْنَ عَلِی علیهما السلام وَ السُّفْیانِی یقاتِلُ الْقائِمَ (2) ما و فرزندان أبوسفیان افراد دو خانواده هستیم، دشمنی ما با هم در راه خداست، ما می‌گوییم: خدا راست گفته، ولی آنان می‌گویند: خدا دروغ گفته است. ابوسفیان با پیغمبر صلی‌الله‌علیه‌وآله جنگید و معاویه با علی بن ابی‌طالب پیکار نمود، و یزید پسر معاویه با حسین بن علی علیهماالسلام جنگید و او را به شهادت رسانید و سفیانی با قائم آل‌محمد صلی‌الله‌علیه‌وآله خواهد جنگید.
امیه، نه فرزند عبدشمس که فرزندخوانده وی بود و از روم آمده بود. (3) وی پس از پدر در مقابل عموی خویش هاشم -که مرد بسیار بزرگی در قریش بود- ایستاد و همین امر سبب اخراج و تبعید او برای مدت 10 سال به شام شد. تأمل در آمدن او از روم و تبعید دوباره به همان منطقه -به ویژه که این امر با پیشنهاد زنی کاهن صورت گرفته است- با توجه به مطالبی که پیش از این در مورد ماهیت روم در آن دوره گذشت، می‌تواند تا حدودی ماجرا را روشن کند. ارتباط بنی‌امیه با حزب شیطان [ یهود ] یا اساساً بزرگترین مصداق حزب شیطان بودن این خاندان، موضوعی است جدّی و شایسته‌ی بررسی. بررسی قرآن کریم و روایات ذیل آن نیز علاوه بر اَسناد تاریخی بر همین امر گواهی می‌دهد. نخستین نشانه در قرآن، داستان رؤیای پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله است که در سوره‌ی اسراء بیان شده:
وَ مَا جَعَلْنَا الرُّؤْیا الَّتِی أَرَینَاکَ إِلاَّ فِتْنَةً لِلنَّاسِ وَ الشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِی الْقُرْآنِ (4) و ‍[یاد کن] هنگامی را که به تو گفتیم: «به راستی پروردگارت بر مردم احاطه دارد.» و آن رؤیایی را که به تو نمایاندیم، و [نیز] آن درخت لعنت شده در قرآن را جز برای آزمایش مردم قرار ندادیم و ما آنان را بیم می‌دهیم، ولی جز بر طغیان بیشتر آنها نمی‌افزاید.
در این آیه‌ی شریفه دو موضوع مطرح شده که باید با یکدیگر مرتبط باشند، یکی موضوع رؤیا و خوابی که پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله دیدند و دیگری شجره معلونه در قرآن. محتوای رؤیا در آیات بیان نشده ولی مفسران به این جریان اشاره کرده‌اند که پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله خواب دیدند میمون‌هایی از منبر ایشان بالا می‌روند. این میمون‌ها در روایت به بنی‌امیه تعبیر شده‌اند. (5) از سوی دیگر اگر بخواهیم استنباطی ذوقی هم داشته باشیم، تنها قومی که در قرآن کریم تعبیر میمون در مورد آنها ذکر شده، قوم بنی‌اسرائیل است، آنجا که در مورد اصحاب سبت و مسخ آنان می‌فرماید: و جعل منهم القردة و الخنازیر (6)

ادامه نوشته

نگاهی به اعتقاد به رجعت در آیین مسیحیت و یهود

نگاهی به اعتقاد به رجعت در آیین مسیحیت و یهود

رجعت در ادبیات شیعه چه معنایی دارد؟ چه افرادی رجعت خواهند کرد؟ آیا مسیحیان و یهودیان نیز رجعت می کنند؟ آیا بازگشت حضرت عیسی (ع) نیز نوعی رجعت است؟جعت در لغت به معنى بازگشت و در اصطلاح به معنى «بازگشت گروهى از مومنان  خالص و عده اى از کفار و منافقان فاجر محض پیش از قیامت و بعد از ظهور امام  زمان علیه السلام به این جهان» است

  نگاهی به اعتقاد به رجعت در آیین مسیحیت و یهود

 

رجعت در لغت به معنى بازگشت و در اصطلاح به معنى «بازگشت گروهى از مومنان خالص و عده اى از کفار و منافقان فاجر محض پیش از قیامت و بعد از ظهور امام زمان علیه السلام به این جهان» است.
بنابر نقل علامه مجلسی و به تصریح سید­مرتضی، شیعه امامیه بر آن است که خداوند در زمان ظهور حضرت­ مهدى­(عج)، گروهى از مومنان را بر مى­ انگیزد تا از ظهور دولت حق بهره برده و به ثواب نصرت و یارى آن حضرت نائل گردند و نیز گروهى از دشمنان را برگردانده تا از آنان انتقام گرفته­ شود و مومنان از آن و ظهور دولت حق و برتری اهل حق خشنود شوند.
اعتقاد به رجعت از باورهای ضروری و ‏تردید ناپذیر شیعه است [حسینی، سید عبدالله؛ داستانهائى از بازگشت ائمه علیهم السلام به این دنیا، بی­تا ص 4]؛ که بر آیات متعدد قرآن و احادیث معصومین (علیهم السلام) استوار می­ باشد. علامه مجلسی بیش از 200 روایت در این رابطه آورده است.
بنابر روایات، رجعت از روزهای بزرگ و مهم عالم است که از آن در قرآن به «ایام الله» [= روزهای خدا] یاد شده است؛
امام صادق (علیه السلام) فرمود: «ایام الله سه روز است: روز قیام قائم (عجل الله تعالی فرجه الشریف) روز رجعت و روز قیامت.»
امام صادق (علیه السلام) فرمود: «از ما نیست کسی که به رجعت ما ایمان نداشته باشد.»
آثار متعددی تا کنون درباره رجعت به رشته تحریر درآمده که برای نمونه و مطالعه بیشتر علاقه مندان می توان به کتاب رجعت علامه مجلسی، الشیعه و الرجعه نوشته مرحوم آیت الله طبسی، دوره شکوهمند رجعت حجه الاسلام محمدرضا اکبری و رجعت نوشته حجه السلام محمدرضا ضمیری اشاره کرد.
فلسفه وقوع رجعت
بطور­کلی رجعت کنندگان به دو دسته تقسیم می­شوند:
1. انسانهائی که نهایت ایمان را درک نموده ­اند بطوریکه لیاقت حضور در دولت حق و جهانی را دارند. این عده یا در حکومت جهانی منجی بشریت به عزت دنیایی نیز می­ رسند و یا اینکه در جهت استقرار حکومت جهانی حق به فوز شهادت نائل می­ شوند.
2. کفار و دشمنانی که گناهان و صدمات بی­ شماری را به اهل ایمان وارد کرده­ اند و در کفر و نفاق به نهایت خود رسیده باشند. این عده مجازات و حدود الهی را بعد از قیام جهانی منجی و قبل از عذاب قیامت دریافت می­ کنند.
با توجه به اینکه رجعت جنبه همگانى ندارد و مختص به رهبران اصلی هدایت و کفر و پیروان خاص ایشان در بحبوحه سرنوشت سازترین زمانها یعنی آخرالزمان صورت می­ گیرد، دلیل وقوع رجعت را اینگونه می­توان بیان کرد:

ادامه نوشته

امیر مومنان، در انتظار عروج

امیر مومنان، در انتظار عروج

درباره شهادت امیرالمومنین علی علیه السلام و رویدادهای قبل و بعد آن، گزارشهایی در منابع روایی و تاریخی وجود دارد که مظلومیت این امام و بزرگ مرد تاریخ را به تصویر می کشد. هر چند برخی از این اخبار با هم متفاوتند؛ اما این تفاوتها آنقدر نیست که بتواند ما را در اصل وقوع این حادثه مصیبت بار به تردید اندازد و یا از شدت آن بکاهد؛ حادثه ای که خبر آن قبل از وقوع، اشک بر دیدگان رسول خدا جاری کرد و آن حضرت را به شدت متاثر ساخت. رسول خدا از شهادت وصی خود خبر می دهد
رسول خدا در آستانه ماه مبارک رمضان برای مردم خطبه ای خواندند و در آن به فضایل این ماه و وظایف مردم در آن پرداختند. از بین جمع، امیرالمومنین علیه السلام برخاسته و سوالی درباره برترین عمل در این ماه می پرسد. رسول خدا پاسخ می دهد: 
یَا أَبَا الْحَسَنِ أَفْضَلُ الْأَعْمَالِ فِی هَذَا الشَّهْرِ الْوَرَعُ عَنْ مَحَارِمِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَل‏ ؛ برترین عمل در این ماه اجتناب از گناهان است.
امیرالمومنین علیه السلام که خود راوی این روایت است اینگونه ادامه می دهد:
فَبَکَی ؛ بعد از آنکه پاسخ مرا داد شروع به گریستن کرد. عرض کردم: اى پیامبر خدا! چه چیزى شما را به گریه انداخت؟
فرمود: اى على! براى آن مى‏گریم كه در این ماه، حرمت تو را مى‏شكنند. گویا مى‏بینم كه تو در حال نماز خواندن براى پروردگار خویشى كه شقى‏ترینِ اوبعد اینجا بود که رسول خدا در حضور مردم باز هم بر وصایت و خلافت بلافصل امیرالمومنین علیه السلام تاکید کرد و با شدت تمام بر دشمنان و بدخواهان او حمله کرد و فرمود: 
اى على! هر كس تو را بكشد، مرا كشته است و هر كس تو را دشمن بدارد، مرا دشمن داشته است و هر كس تو را ناسزا گوید، مرا ناسزا گفته است؛ چرا كه تو از من هستى، همچون جان من. روح تو، از روح من است و سرشت تو، از سرشت من. خداى متعال، من و تو را آفرید و من و تو را برگزید و مرا براى پیامبرى و تو را براى امامت، انتخاب كرد. هر كس امامت تو را انكار كند، نبوّت مرا انكار كرده است.
اى على! تو وصىّ من، پدر فرزندان من (فرزندان فاطمه زهرا علیهاالسلام)، همسر دختر من و جانشین من بر امّتم هستى، در حال حیاتم و پس از مرگم. فرمان تو، فرمان من است و نهى تو، نهى من است. سوگند به خدایى كه مرا به نبوّت برانگیخت و مرا بهترینِ‏ آفریدگان قرار داد، تو حجّت پروردگار بر خلق اویى و امین او بر رازش و جانشین او بر بندگانش.[1] ّلین و آخرین، همتای کُشنده ناقه قوم ثمود، بر مى‏خیزد و بر فرق سرت ضربتى مى‏زند كه مَحاسن تو با آن رنگین مى‏گردد.
عرض کردم: یَا رَسُولَ اللَّهِ وَ ذَلِكَ فِی سَلَامَةٍ مِنْ دِینِی فَقَالَ فِی سَلَامَةٍ مِنْ دِینِك‏
اى رسول خدا، آیا دینم سالم خواهد ماند؟ فرمود: دینت سالم خواهد ماند.

ادامه نوشته

بحرین و فرمان آماده‌باش سردار سلیمانی

بحرین و فرمان آماده‌باش سردار سلیمانی

به گزارش مشرق، سعدالله زارعی طی یادداشتی در روزنامه کیهان نوشت:

پیام «سردار سلیمانی» به رژیم بحرین و جبهه‌ای که این رژیم کوچک‌ترین ضلع آن است آنچنان صراحت داشت که بلافاصله در کانون توجه جهانی قرار گرفت. بعضی از رسانه‌های خارجی از آن به خروج ایران از لاک دفاعی در مواجهه با فتنه‌ای منطقه‌ای یاد کردند فتنه‌ای که از زمان روی کارآمدن حکام جدید عربستان تشدید شده است.



سردار سلیمانی چه گفت؟ سردار سلیمانی در بیانیه خود که به طور رمزگونه‌ای چندان طولانی هم نبود از آغاز تغییر احتمالی روند مبارزاتی مردم در بحرین سخن گفت و این در حالی بود که رژیم‌آل خلیفه به گمان اینکه مردم بحرین به دلیل عدم اتصال زمینی به ایران و بطور کلی به جهان چاره‌ای جز تن دادن به هر شرایطی که رژیم تعیین کند، ندارند، مرتب بر دامنه فشار خود علیه مردم بحرین می‌افزود و به دلیل آنکه از حمایت همه جانبه آمریکا و رژیم سعودی برخوردار بود، برای اقدامات خویش هیچ مانع و محدودیتی قایل نبود.

پیام سردار سلیمانی این دو انگاره را بهم زد یعنی نشان داد که اولاً مردم بحرین می‌توانند روش مسالمت‌آمیز را به روش انقلابی تبدیل کنند و به جای مشت‌های اعتراض، دست به ماشه ببرند و ثانیاً اینطور نیست که مردم بحرین هیچ کمک مؤثری از خارج دریافت نخواهند کرد و بی‌پناه باقی خواهند ماند.

آنچه در بیانیه سردار سلیمانی آمد و سپس در بیانیه وزارت خارجه ایران نیز به نوعی و با واژگانی دیگر تکرار گردید، به درستی نشان داد که جمعبندی جمهوری اسلامی ایران درباره سطح دفاع از مردم مظلوم بحرین که آنان را هنوز هم پاره تن خویش می‌داند تغییر کرده است و وضع جدیدی پدید آمده است.

در وضع جدید ملاحظات سیاسی مردم بحرین و جمهوری اسلامی کنار می‌روند و روش انقلابی که سرنگونی رژیم جنایتکار بحرین است را در دستور کار قرار می‌دهد مگر اینکه این رژیم روش جنگی علیه مردم خود را کنار بگذارد و به جای استفاده از سرنیزه‌های سعودی، به حقوق مردم تمکین کرده و حق حاکمیتی آنان و آزادی‌هایشان را در عمل در نظر بگیرد که البته بسیار بعید است که چنین اتفاقی بیفتد.

با این تحلیل چشم‌انداز آنچه اتفاق خواهد افتاد، تغییر فضای مبارزه در بحرین خواهد بود و البته نتیجه مواجهه یک دولت وابسته با ملتی که پاره کردن زنجیرهای اسارت آمریکا و آل‌سعود را با جدیت دنبال می‌نمایند معلوم است. اگر فقط ده درصد از کسانی که نزدیک به شش سال است مشت‌ها و انگشت‌های خود را به سمت کاخ‌ها و تانک‌ها در بحرین نشانه رفته‌اند دست به ماشه شوند، رژیم آل خلیفه را به سرعت متلاشی می‌کند. 10 درصد معترضین یعنی 60 هزار رزمنده‌ای که از سوی حدود 600 هزار نفر پشتیبانی می‌شوند. این در حالی است که عدد همه نیروهای نظامی و اداری و... رژیم به ده هزار نفر هم نمی‌رسد.

ادامه نوشته